مشاهده
برخوردی نزدیک از نوع ازدواج
از در اتاق که وارد شد، دیدم همه بلند شدند جز من احمق، حالا اینکه چرا احمق بعداً خودتان متوجه میشوید. پاها را رویهم انداخته و مقداری هم داخل نشیمنگاه مبل سرخورده بودم. مثلاً نمیدانستم که حاجی قرار است داماد آیندهاش را ناگهانی و ناخواسته داخل اتاق اداره ثبت، فقط ببیند و وَرانداز کند. ولی خوب فکر عاقبتش را هم نکرده بودم و از طرفی خیر سرم میخواستم ملاقات عادی جلوه …