سلام خدا ... چه خبر؟ خوبی؟ معلوم هست کجایی؟

سلام خدا

چه خبر؟ خوبی؟ معلوم هست کجایی؟

راستی اول تکلیف منو روشن‌کن که باید چی صدات کنم؟ خدای تنها؟ آقای خدا؟ یا مثل این آدم‌های اهل ادبیات و فلسفه، خالق هستی و از این‌جور چیزها...

بزار با هم راحت باشیم، همون خدای تنها بهتره، مگه نه؟ این‌جوری راحت‌تریم، هم برای من و هم اینکه گپ و گفت صمیمانه‌تری داشته باشیم. بدون تعارف و رودربایستی. آخه مگه خورده برده‌ای داریم با هم؟ حداقل اینکه تو از همه چیز من خبر داری و از همه مهم‌تر اینکه در لفافه حرف‌زدن و مِن مِن کردن مال افرادی که  دنبال کِش دادن موضوع و پنهان‌کاری هستند و طاقت شنیدن حرف حساب رو ندارند، من وتو که این‌جور نیستیم؟ هستیم؟

ممنونم که همون اول کار، صادقانه حرف‌زدن به توافق رسیدیم اصلاً حوصله با قِروغمیش حرف‌زدن رو ندارم.

بریم سر اصل مطلب. می خوام ازت چند تا سؤال بپرسم. مدتی هست این سؤال‌ها  ذهن منو مشغول کرده. وقت داری؟ مزاحمت که نیستم؟

نه زیاد طولانی نیست. هر موقع حوصله‌ات سر رفت بگو می‌زاریم برای بعد.

تو هم می خوای از من سؤال بپرسی، خوب بپرس. مگه تو از همه چیز ما خبر نداری؟

اصلاً می خوای یه کاری بکنیم؟ بیا با هم‌بازی حقیقت یا شجاعت رو انجام بدیم. خیلی حال میده ها. اینجا که ما آدم‌ها با هم‌بازی می‌کنیم بیشتر میریم سراغ شجاعت و از گفتن حقیقت فرار می‌کنیم؛ اما تو که ترسی نداری از جواب‌دادن اصلاً تو خدایی که جواب ما رو بدی. به نظرم بازی جذابی می شه.

خوب چی شد، موافقی؟

ای‌والله. خداوکیلی، خدا باید همین‌جوری باشه. بی اَدا اطوار و باحال. مگه چه خبره که خودت و بگیری البته که تو خدایی ولی خدای بامعرفت و مشتی بهتراز خدای خشک و نالوطیه، قبول نداری؟

تازه یه چیز یادم رفت بگم. شما خیلی جلوتر از منی تو این بازی و برات خیلی ساده تره...

نه چرا تعریف کنم. آخه تو خدایی و خودت گفتی من از همه کارهای بنده هام خبر دارم. مگه نگفتی؟

اتفاقاً اولین سؤال منم همینه...

نه دیگه حرفم رو قطع نکن بزار من سؤالم رو بپرسم بعدش شما هر چی دوست داری بگو...

راستی ببخشی که من شما رو تو خطاب می‌کنم ها. می دونم ناراحت نمی شی، ولی می دونم یک‌سری از این طرف‌دارهایی که اینجا هستند و فکر می‌کنند تو فقط مال اونا هستی الان کفرشون دراومده و هی غُروغُر می‌کنند. من خیلی برام مهم نیست این‌جور آدم‌ها اصلاً تحویلشون نمی‌گیرم.

چقدر امشب پایه هستی‌ها به قول جوونها مشتی هستی و پرطرف‌دار.

بریم سراغ بازی، موافقی؟

مگه تو قرار نیست به‌عنوان خدا از همه چیز ما مطلع باشی؟...

نه اجازه بده حرفم تموم بشه.

لطفاً طفره نرو. مِن ومِن کردن نداره. جوابش یه کلمه ست...

تو نه‌تنها گفتی از کارهای کرده ما خبر داری؛ بلکه ادعا داری از نیت و فکر و کارهای نکرده ما هم خبر داری، نگفتی؟

خوب پس قبول کردی...

خوب برادر من، عزیز من، خدای من اینکه درست نیست تو از همه اعمال و رفتار ما باخبر باشی بعد خودت رو بزنی به کوچه‌علی‌چپ...

نه دیگه نشد. ببین قرارمون صداقت بود...

مثلاً مگه  تو نمی‌بینی اون دختربچه ده‌ساله سر چهارراه، تو اون هوای سرد و بارونی برای چند تومن پول باید منت هزار نفر راننده رو بکشه تا بهش اجازه بدند شیشه ماشین‌رو بشوره تازه اونم که قدش نمی رسه و تمام بدنش رو باید بندازه روی ماشین و...

حضرت‌عباسی نمی‌بینی؟ تازه می دونی نه دیشب شام خورده نه صبح، کله‌سحر از خونه زده بیرون برای...

نه خدای من، اتفاقاً احساسی نمی‌کنم فضا رو. دارم عین واقعیت رو بهت می گم...

نه خدایی دروغ می گم؟ نمی‌بینی نوک دماغ یخ‌زده‌اش رو؟ اشک یخ‌زده گوشه چشمش رو چی؟

می‌بینی نه؟...

نگو حواسم نبود و سرم به کار دیگه بند بود که اصلاً قبول نمی‌کنم. تو خودت گفتی...

خوب ممنون که قبول کردی...

اتفاقاً سؤال دوم من در ادامه همین مطلبه...

تو که می‌بینی، تو که به قول خودت مطلع و آگاه هستی از همه چی، پس چرا کاری نمی‌کنی؟

چیکارکنی؟...

بابا ای‌والله.

فکر می‌کنی همین که مدعی هستی از تمام اعمال و رفتار ما خبر داری کافیه؟

نخیرشم کافی نیست. عزیز من، خدای من، آخه  خدای‌نکرده تو خدای ما هستی، اون دختربچه سر چهارراه که داره از سرما می لرزه و اون پدر و مادر داشته یا نداشته‌اش که معلوم نیست تو زندان هستند یا کنار منقل...  به جز تو مگه کس دیگه ای رو هم داره؟

حالا تازه من یه مثال زدم. هزار هزار نمونه دیگه دارم که می دونم خبر داری و انگارنه‌انگار، خوب عزیز من، الان تو خودت و بزار جای من، با خودت چی فکر می‌کنی حضرت‌عباسی؟ نمی گی این خدا با این عظمتش اینجا چیکاره ست؟ به خودت قسم میگی...

نه دیگه قرار نشد توجیه کنی... آخه توجیه نداره، مثلاً چی می خوای بگی؟ می خوای بگی شما از حکمت کارهای من بی‌اطلاع هستید؟

تو رو به خودت قسم این یکی رو نگو، حالم بد میشه.

بله منم می دونم ممکنه اون دختربچه یخ‌زده سر چهارراه یه روزی برای خودش کسی بشه، دکتر و مهندس بشه ولی دکترمهندسی که بچگی نکنه به چه دردی می خوره...

من که قانع نمی شم، شاید مشکل از منه، شاید من نمی‌فهمم، شاید...

می دونی چیه اصلاً من این رو ظلم و بی‌عدالتی می دونم...

ظلم و بی‌عدالتی چیه؟...

همین که الان هست، همین وضعیت فعلی ما...

قبول نداری؟ خوب نداشته باش، چیزی رو برای من عوض نمی کنه...

می دونی چیه؟ خیلی نگرانت شدم...

اصلاً نمی دونم کجایی؟ چه می‌کنی؟...

چرا باید نگران باشی...

باید نگران باشی عزیز دلم وقتی منِ بنده تو این همه ظلم و بی‌عدالتی رو می‌بینم و...

ناراحت شدی؟ ناراحتی نداره، قرار شد بدون تعارف و بی‌پرده با هم صحبت کنیم...

باشه فهمیدم. میگی که ما از حکمت کارهای تو خبر نداریم، ولی می دونی چیه؟ دیگه طاقت ماندن و دیدن حکمت کارهای تو برامون خیلی سخت شده خداوکیلی، یه خورده...

اصلاً می دونی چیه؟ من این دلایل تو رو نمی‌فهمم. جواب آدمیزادی بهم بده. بگو داری چیکار می‌کنی؟

چیه؟ می‌بینم اخم کردی. این بازی همینه دیگه، خودت قبول کردی.

 اصلاً بیا تنوع بدیم به بازی، تو یک سؤال بپرس من یک سؤال. همش من سؤال‌کننده نباشم مثل این بازپرس و قاضی‌های دادگاه. تا حالا شده یه بار یک جلسه از این‌جور بازپرسی‌ها رو بادقت بشینی و ببینی؟ حتماً دیدی و می دونی چه بلایی بر سر این خلق بیچاره و بدبختت میاد، نمی دونی؟

نه دیگه نشد، باز داری یک‌طرفه به قاضی میری، راستی مگه قاضی کل جهان تو نیستی؟ من رو باش داشتم از کی پیش کی شکایت می‌کردم...

بله که هست، بله که این‌جور چیزها وجود داره، تازه کجا رو دیدی، پس اصلاً حواست نیست به کارهایی این جماعت، جماعتی که مثلاً از صبح تا شب مشغول عبادت و پرستش تو هستند و بعدش... حتماً اینا رو دیگه می‌بینی؟ بیشترشون یه علامت روی پیشونی دارند. ما این‌جوری می‌شناسیم این بنده‌های خاص شما رو!

اصلاً ولش کن. از موضوع پرت نشیم.

قبول نداشته باش. اصلاً قرار نیست این قبول‌نداشتن شما چیزی رو تغییر بده...

عصبانی نشولطفا...

بزار ما هم همین‌طوری راحت حرفامون رو بزنیم...

بوی گند تعفن فساد، رشوه، ظلم، بی‌عدالتی، پارتی‌بازی، ریاکاری، خیانت و بی‌معرفتی همه دنیا رو برداشته و تو این بوی گند رو حس نمی‌کنی و من نمی‌فهمم که چرا حس نمی‌کنی؟

ساکت بشم...

باشه می شم. اصلاً می خوای ادامه بازی رو بزاریم برای بعداً برای یه وقتی که حوصله داشتی؟ چطوره؟ من فکر می‌کردم طاقت بیشتر از این حرفا روداری؟ تازه داشتم می‌رفتم سراغ سؤال‌های چالشی...

اره عزیز من سؤال سخت‌تر از این هم دارم. اتفاقاً سؤال بعدی من راجع به همین جریان بهشت و جهنم و دنیای پس از مرگ و...

چرا نپرسم؟...

می دونم چه حسی داری...

باز داری جِر می‌زنی ها، کجا می خوای بری؟ مگه تو همه‌جا نیستی؟ خوب از همین‌جا انجامش بده.

البته بگم همه‌اش هم تقصیر تو نیست‌ها ولی خوب...

باشه تو کارت دخالت نمی‌کنم؛ ولی خدایی...

عصبانی نشولطفا. باشه می‌زاریم برای بعد.

الان ما بیشتر از تو عصبانی هستیم. دیگه طاقت مون طاق شده. پس حداقل به حرفامون  گوش کن.

راستی نمی دونم گفتم یا نه؟ ولی نگرانتم حتی بیشتر از خودم.

فعلاً... منتظرت هستم یادت نشه.

 

 

زینب قهرمانی گفت:
خدا: کروژدهی این زینب بنده من در مورد این مملکتت سوال داره. می گه اگه منبرت تموم شده یه سر به مملکتت بزن ببینیم چرا این طوریه تقسیماتت روی ABOUT ME می زنی می پره تو همین نوشته و روی MAin page می زنی یه هو انگلیسی می شه و رو اونم می زنی picture باز یه سرزمین دیگه سر در می آری؟ چرا خلقتت اینقدر آشفته است و خوب دسته بندی اش نکردی؟

کروژ دهی حالا یه سوال تو اون بچه رو دیدی و ازش یه گزارش دقیق 24 ساعته هم دادی چرا براش کاری نکردی؟ ببین من شما رو آفریدم که تو زمین خدایی کنید. اگه قرار باشه که شماها بشینید و همش تماشا کنید و غر غر کنید که خب همون فرشته هام بودن و هزار برابر شما کار می کردن افه هم نداشتن زبون درازی هم نمی کردن. ولی شماها خدایی کردن رو که امانت بهتون سپردم چه بلایی سرش آوردید؟ یک عده تون ظالم شدید یه عده تون مظلوم. مظلوما یه کم رشد کردن باز شدن ظالم. به خودتون بیایید بیدار شید فرصت خدایی تون داره تموم می شه
کروژ دهی اولم از خدایی سایتت شروع کن و درستش کن بعد تو نماینده من برای رفع و رجوع اون بچه ببینم چه کارش می کنی

می دونی خودتون مرز می کشید حق یه عده تونو می خورید بعد که کم می ارید یاد من می افتید و می گید ای من خدایی هم داشتما
رفیق بازی رسم و رسوم داره .
اونم بازی خدایی کردن . :-)
    محمدجعفر کروژدهی گفت:
    سلام سرکارخانم قهرمانی عزیز
    حتما بررسی می کنم مشکلات سایتم رو، و نقصی باشه حتما برطرف می کنم.
    و اما در خصوص مطالبی که فرمودید دیگه تو این دور و زمونه خیلی از بنده اش کاری برنمیاد و اینکه من بنده برای این مشکلاتی که می بینم چیکار کردم، حتما براتون تو تلگرام و خصوصی عرض می کنم که تا جایی که امکان داشته و قدرت داشتم کوتاهی نکردم و گزارشش رو خدمتتون میدم.و اینکه بیاید همدیگرو قضاوت نکنیم و خیلی حرف ها و جواب های کلیشه ای یه سری بنده به اصطلاح برگزیده رو ندیم.
    خیلی ممنونم از اظهار نظرتون، محبت کردید.
      زینب قهرمانی گفت:
      فرمایشتون صحیحه
      راستش من تا 22 سالگی با خدا قهر بودم که ماجرامو می تونید تو سایتم بخونید. تو کتابچه لبخندهای خدای خوبم/
      بعد آشتی با خدا خیلی دیگه جون جونی شدم و خب فیضولی می کنم
      والا متوجهم اوضاع چقدر خرابه و اگه شیطنت کردم و قضاوت نابجایی کردم عذرخواهی می کنم . ممنون که به روز شدن سایتتون رو اطلاع می دید
      من 22 سال به خدا گفتم چرا من
      بعدش انگاری گفت چی چرا من

      باز ممنون
        محمدجعفر کروژدهی گفت:
        خواهش می کنم سرکارخانم قهرمانی عزیز
        با کمال افتخا می خونم.
        و اینکه این یه بازی دوطرفه است بین خدا و بنده خدا فعلا بنده خدا پرسیده، نوبت خدا هم که بشه مسلما اونم چیزی برای گفتن داره که بپرسه و بنده ش باید جواب بده.
        منتظر باشیم ببینیم خدا چی میگه به بنده ش و اون چی جواب میده
        بازم سپاس به خاطر اینکه منت گذاشتید و متن رو خوندید.
          s.k گفت:
          دوباره ????مشکل اینجاست که هم نسل های ما همیشه از زیر سوال بردن مفاهیم پایه ترسیدیم.تابو شکنی نکردیم. با صدای بلند نگفتیم اگر این خدای منه و از رگ گردن به من نزدیکتره پس باید بتونم باهاش راحت باشم. یا نه اصلا به کسی چه مربوط که به یه رابطه ی حسی و درونی ( نه عقلی) دخالت کنه. هر وقت هم که تحت تاثیر شرایط حرفی زدیم یا حتی فکری به ذهنمون خطور کرده . سریع از مجازات و عقوبت کفر ترسیدیم و سعی کردیم یه جوری خدای قهار و خشمگین مقابلمون رو بابت اشتباه و طغیان امون توجیه کنیم.( این نظر شخصی منه جمع بستن افعال من باب عادت و مبالغه اس به خودتون نگیرین????)
            محمدجعفر کروژدهی گفت:
            عرض سلام و احترام
            می دونید چیه سرکارخانم کرمی، عجیب این روزها ذهن من و شاید خیلی دیگه از آدم ها درگیر اینجور مسائل شده، موضوعاتی مثل خدا، دین، اعتقادات، ایمان و اینجور چیزها و متاسفانه فهم ما از اینگونه مسائل (به نظر من البته) رشد کافی نداشته و نمی تونیم تجزیه تحلیل درستی با توجه به زمانه خودمون داشته باشیم و بالطبع گیر می کنیم و به بن بست می رسیم.
            و متاسفانه به قول شما حتی نمی تونیم راجع به اینا اظهارنظری داشته باشیم.
            ولی میدونم که نسل جدید این تابوی ایجاد شده رو می شکنند.
    s.karami گفت:
    مشکل از جایی شروع شد که هر حرف و سوالی کفر محسوب شد و مستوجب عقاب. جواب سوال شما اینه که کروژدهی ( محض نمونه) ادعای دانای مطلق و عادل بودن نداره. میشه بهش ایراد گرفت و ازش بازخواست کرد. میتونه بگه اشتباه کردم یا وسوسه بشه یا طمع کنه ولی هیچکدوم از اینا در صفات ذاتیه نیستن.
      محمدجعفر کروژدهی گفت:
      بله متاسفانه و خیلی سختش کردند ولی من امیدوارم به شجاعت و فهم نسل جدید.

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش