سیری، عرق چهل گیاه، قفس

  الان دیگر می‌فهمم چرا بعضی‌ها خودکشی می‌کنند، آنها از خودشان سیر می‌شوند. پروین وقتی غذایش را با اشتها می‌خورد تا دوازده ساعت بعد چیزی نمی‌خورد. می‌گوید: "سیرم، مگر آدم چقدر جا برای خوردن دارد، میل ندارم". این میل داشتن و نداشتن  هم چیز عجیبی است و  الان می‌فهمم سیری چه چیز وحشتناکی می‌تواند باشد که به میل ربط دارد. هر چه به پدرم گفتم من آدم ازدواجی نیستم، دست …
مشاهده

آقا مراد

اولین‌بار که آقا مراد را دیدم در مطب دندانپزشکی، وَردست دکتر ایستاده بود. همان دَم  تمام تصوراتم از منشی دندانپزشکان که  در ذهنِ خرابم چیز دیگری بود، از هم پاشید. خانم‌های  خوشگل، جذاب و خوش‌اندامی که همیشه آرایششان، مخصوصاً رژ لبشان  را بعد از هر مریضی تجدید می‌کنند. با اداواطوار حرف می‌زنند. همیشه  بوی خوش می‌دهند و دکتر هم معمولاً آنها را با اسم کوچک صدا می‌زند و آنها  هم …
مشاهده

پِچ‌پِچ‌های تنهایی

  فکر می‌کنی چقدر دیگه بتونیم با این شرایط دوام بیاریم؟ من دیگر خسته شدم از فکرکردن سارا، ترجیح میدم به تقدیر بسپارم. تقدیر چیه شهریار، اگه قرار بود به تقدیر بسپاریم که تهش معلوم  نیست به کجا بکشه. من تا بچه‌ها بزرگ نشدند  و تکلیف شون مشخص نشه با همین وضعیت می‌سازم. آخه  خودمون  چی؟ خودمون چی سارا، خودمون که باختیم. فکر نمی‌کنی بشه کاری کرد؟ مثلاً بریم پیش …
مشاهده

وراجی‌های یک ذهن خسته (خدایی که شاید به‌خواب‌رفته است)

و خدایی که نه دیگر مثل قبل توان دخالت‌کردن در امور بندگانش را دارد و نه دیگر می‌خواهد که دخالت کند و نه دیگر آگاهی دارد از امور بندگانش تا بخواهد دست‌به‌کار شود و دخالت کند. خدایی که شاید  به‌خواب‌رفته است و راز و نیازهایی که از نوک دماغ آدم‌ها  بالاتر نمی‌آید. در سریال 1923 دیالوگی هست  که می گوید: " فقط سه جواب برای دعا وجو دارد؛ آره، هنوز …
مشاهده

وراجی‌های یک ذهن خسته (شروع هیجان)

اینکه  بعد از خواندن هر کتاب آموزش نویسندگی، انگیزه مضاعف می‌گیرم و خودم را مجبور می‌کنم در ساعت مشخص و معینی پشت کامپیوتر بنشینم و چنددقیقه‌ای را به نوشتن مشغول شوم و البته  این عادت شکل درست و درمانی به خود نمی‌گیرد باعث تحلیل‌رفتن نیروی  اراده من شده است. با خودم که فکر می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که من  اگر  همان وراجی‌های دائم ذهنم  را  که البته کم هم …
مشاهده

اگر صدای خوبی داشتم هیچ‌وقت قاتل نمی‌شدم ؛ قسمت چهارم (پایان راه)

  «آره بشین بهار، حواسم جای دیگه ای بود» «تو اگه حواست اینجا باشه جای تعجب داره آقا» همیشه اولین چیزی که با دیدن بهار  در ذهنم نقش می‌بندد، دایناسور است. عشق و علاقه بیش از اندازه  و البته کمی عجیب  او به دایناسور که حتی ترس و شرم‌زدگی  از پرستیدنش نداشت، باعث شده بود این حیوان عظیم‌الجثه و البته منقرض شده  بر تمام وجودش  نقش ببندد از ذهن و …
مشاهده

اگر صدای خوبی داشتم هیچ‌وقت قاتل نمی‌شدم قسمت سوم (یافتن عشق در برهوت سوگ)

نمی‌دانم  برای نیمه دوم  زندگی‌ام  چه اتفاقی افتاده  که دیگر فرقی  ندارد زمین‌گرد باشد یا مربع، مثلث باشد یا خط مستقیم  و یا ساعت به جایی اینکه از سمت چپ به راست حرکت کند از راست به چپ بچرخد.  حوصله آشنایی با فرد  جدیدی را ندارم. از آن طرف دیگر قضیه  دوست داشتم  در این سال‌های باقیمانده از زندگی‌ام  تمام بدهی‌های خودم را به خودم  پرداخت کنم  و زندگی را …
مشاهده

اگر صدای خوبی داشتم هیچ‌وقت قاتل نمی‌شدم (قسمت دوم، خواهران رضاعی من)

کنار کافی‌شاپی که دیگر بعد از سال‌های سال پاتوق من شده بود، مخصوصاً آن میز و صندلی گِرد لهستانی‌اش که در آن تنها کنج کافه جا خوش کرده بود و هر کس دنبال من بود باید آن جا من را می‌جست، یک مغازه دنج و کوچک فروش ساز موسیقی بود. محسن  با آن سر تراشیده و ریش‌بلندش که بهار تا زمستان شال آبی  به‌دور گردنش می‌انداخت و گاه‌گاهی کلاه لئونی …
مشاهده

اگر صدای خوبی داشتم هیچ‌وقت قاتل نمی‌شدم (قسمت اول)

مزه‌مزه‌کردن قهوه تلخ و زهرماری همیشگی که بیشتر من را یاد رنج‌هایم می‌انداخت تا تسکین دردهایم  و وقت گذراندن در  فضای تاریک و رمانتیک یک کافی‌شاپ بالای شهری که بیشتر مراجعانش دختر و پسرهای تازه قد کشیده و تازه دل داده‌ای بودند که هنوز صحبت‌هایشان از "رنگ موردعلاقه تو چیه"، فراتر نرفته بود، از نظر منِ مثلاً متشخصِ رفیق‌باز ِگول‌خورده‌ای که تصمیم گرفته بود کسی را بُکشد، چون چاره‌ای برایش …
مشاهده

استخاره در برزخ

  یک و سی و پنج دقیقه صبحِ پنج‌شنبه نوزدهم بهمن‌ماه یکهزارو چهارصد و دو یک جای خلوت و بی‌سروصدا و بیشتر  پوشیده از رنگ سفیدِکم حال که بعداً فهمیدم درمانگاه بود. «فشارت بیست و دونیم روی دوازده و نیم، معلوم هست چیکار کردی؟» «نمی دونم خانم دکتر، شاید غذا اذیتم کرده» همین اول قصه بگویم، اینکه چرا فشارم آن‌قدر بالابود، یک موضوع بسیار شخصی و خصوصی است و خواهش …
مشاهده

تمام حقوق این سایت متعلق به محمدجعفر کروژدهی می‌باشد.

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش