مشاهده
روز نوشتهِ شب چله
از درسالن که وارد شد، بدون هیچ مقدمهی بسته جوراب هایش را همان پشت شیشه اتاق، نشانم داد. سلام نکرد و وارد اتاق شد. نه اینکه سلام کردن بلد نباشد، نه، فقط گمان نمی برد سلام کردن، دردی از دردهایش را دواکند. گره ای از کارش بگشاید و یا جایی یا زمانی به دردش بخورد. آب دماغش از شدت سرمای بیرون، گوشه هردو سوراخ بزرگش یخ زده بود. چشمانش گرد …