مشاهده
دوستداشتن از جنس سکوت
تمامصورتش لبخند بود و تمام چشمانش نگاه، اما فرصت حتی یکلحظه خیرهشدن به آنها را نمیداد. حتی من که احساسم این بود، میفهمید دوستش دارم. نمیدانم چرا ولی اغلب کفشهایش را با بند ساعتش سِت میکرد. وسط لاین پیادهروی قدم میزد. نه اینکه فکر کنید اهل تظاهر و خودنمایی باشد اصلاً، عادتش بود. جهت حرکتش با من یکی نبود و این بیشتر من را ذوقزده میکرد؛ چون نگاهش به …